هرروز به دختری پر از شور و نشاط فکر میکنم
دختری که امروزیه و خوب میدونه چیکار کنه که شاد شه!
چرا اینطور ادما به نظر بعضی بی ذوق، سبک یا حتی خل و چل به نظر میان؟! شاید برا اینه که بازیگرای خوبی نیستند نمیدونم ،مهم هم نیست.
یاد یه بخش از اهنگی افتادم که میگه
«آره لپه کلام سنت شکنی صدای نسلمه بَده؟»
هنر شاد زیستن انگیزه ادامه زندگیمه!
تصور کسی که با ریتم های جور وا جور آهنگ ها همراه میشه و با صدایی آروم با خودش زمزمه میکنه شون
واسش هم اهمیتی نداره که راجع بهش چی فکر میکنند .
روزا با آهنگ های شاد شافل میرقصه و شیطنت های ریز و درشت ازش میباره.
به طور عجیبی شب ها کودکی غمگین میشه و شب رو به شعرای آذر گوش میده و با آهنگ های شجریانِ پسر خوابش میبره.
صبح که میشه ،ترکیبی نا همگن از غم و شادیه! به گونه ای غریب آدم ، کمی آدم
جامانده ای از سیاره سرخ
عاشق رنگهای گرمه اما خودش سرمایی،
هر روز به دختری از جنس تضاد نظم گون فکر میکنم
کُنجِ دنجِ خلوتم را دوست دارم،
به آفتاب خیره شده ام ،پرده ها را میکشم تا در سکوت ،افکارت را آشفتگی کنم
شاید این روانپریشیِ لذت بخش واگیر داره
شاید در تاریکی پیدایت کنم
به آفتاب خیره شده ام.