به آینه فقط برا این نگاه میکردم که یادم بمونه چقدر از خودم متنفرم
( مشت  اش  را تا  سطح  آینه  میبرد  و برمیگرداند)
با یکی تو آینه دعوام شده، 
پشت به آینه میکنم و زیر آب میگم : 
من با این آقا دیگه حرفی ندارم،
به آینه خیره میشم ، دیگه نمیشناسمش.
(مشت اش را به سمت آینه میبرد ،اما اینبار برنمیگردد)