‍  یه مدت که بگذره دیگه برات اهمیت نداره
اصلا خاصیتش همینه
دیگه نه سواری با ،اسب سفید می خوای و نه چشم های رنگی و گیسو هایی طلایی وآن نگاه گیرای زاغ با قدی بلند
دیگه نه آن رمان های فرانسوی یا عاشقانه های کالین هووِر،
بعدش دیگه از سر دلتنگی نیمه شب زیر بارون خسته نمیشی 
یه مدت که بگذره دیگه نه به هر رویی سویی میشی
دلِت از همان معمولی ها می خواهدالبته ، نه هر معمولی 
 از اون ها که از گذر خسته شده
نه اینکه بی تفاوت شی ،خوب میشی! تازه همه ِمون خوب میشیم 
دیگه خیلی دنبال نت های پرفیومای گرون قیمت نیستی البته شاید، شاید آرزو میکنم به دنبال اونی باشی که بویی از ماندن می دهد
 با تو بودن را ،گاهی با تو باختن را بلد باشد
یه مدت که بگذره... 
آره! به تعبیرش به تغییرش 
ایمان بیار